ترنم ترانه

بایگانی

۳ مطلب با موضوع «شاعران :: نجمه زارع» ثبت شده است

۰۱
مهر

دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت
آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت

آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه
این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت

در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست
این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟

من که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد-
رفت زیــر سایـــه ی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت

روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت

زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست
مرگ می داند: فقـط باید تـو را از من گرفت


شاعر: نجمه زارع

  • امین استوارزاده
۰۱
مهر

می رسم، اما سلام انگار یادم می رود
شاعری آشفته ام، هنجار یادم می رود

با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر !
بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود

من پر از دردم، پر از دردم، پر از دردم، ولی
تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود

راستی چندی ست می خواهم بگویم بی شمار
دوستت دارم… ولی هر بار یادم می رود …

مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت
وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود !

شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است
قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود

من پر از شور غزل های توئم، اما چرا
تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟



شاعر: نجمه زارع


  • امین استوارزاده
۰۱
مهر

چگونه از تو بگویم که عاشقانه نباشد؟!
شده ست چشم تو روزی پر از بهانه نباشد!؟

مرا ز عشق نترسان! خودم چشیده ام آن را
دل مرا بزن آتش کز او نشانه نباشد


در این همیشه ی شرجی، می آوری چه به روزم؟
برای وسعت چشمت اگر کرانه نباشد

چنین که می شکنی دل، بیا و حق بده این را
که دلشکسته تر از من در این زمانه نباشد …

تو ای یگانه ترینم! قبول کن ک چنینم
اثر نمی کند عشقی اگر یگانه نباشد
.
.
.
پدر رسیده به خانه و نان تازه به دستش
بیا که سهم ندارد کسی که خانه نباشد …


شاعر: نجمه زارع

  • امین استوارزاده