ترنم ترانه

بایگانی

۲ مطلب با موضوع «قالب شعر :: مثنوی» ثبت شده است

۰۷
مهر

ای نگـــــاهت نخی از مخمل و از ابـــریـشــــــم

چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم

بــه تو آری به تو یعنی به همان منظر دور،

به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

کــــــــــه سراغش ز غزلهای خودم میگیری ؛

بـــه تبسم ، بـــــه تکلف ، به دل آرایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

بــــه همان زل زدن از فاصله دور به هم

یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانــــــــــــــم شده است،

در من انگار کسی در پی انکار من است ،

یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است،

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگیش

میشود یک شبه پی برد به دلداد گی اش

یک نفر سبز ، چنان سبز ، که از سرسبزیش

می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است

اول اســــــم کسی ورد زبانــــــــم شده است ...

آی بی رنگ تر از آینــــــه یک لحظه بایست ؛

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگــــــر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست ؛

پس چرا رنگ تو با آینه این قدر یکی است؟

حتـــم دارم کـــــــه تویی آن شبح آینه پـوش

عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود،

آن الفبا کـــــه همــه ورد زبانـم شده بود ...

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است ،

و تماشاگه این خیل تماشا شده است؛

آن الفبــای دبستانی دلخــواه تـویــی ...

عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

شاعر: بهروز یاسمی

  • امین استوارزاده
۰۱
مهر

خدایا جهان پادشاهی تو راست

زما خدمت آید خدایی تو راسـت


پنــاه بلنــدی و پستــی تویـــــی

همه نیستند آنچه هستی تویی


همــــه آفریدسـت بالا و پسـت

تویی آفریننــدۀ هــر چه هست


تویی برترین دانش آموز پـــــاک

ز دانش قلم رانده بر لوح خــاک


خرد را تو روشن بصـر کرده ای

چــراغ هدایــت تو بر کـرده ای


نبــود آفرینش تو بــودی خــــــــدای

نباشد همی هم تو باشی به جای


  • امین استوارزاده